- مستقل بودن
- بی تفاوت بودن
- شوخ طبع بودن
- اجتماعی بودن
مستقل بودن
مستقل نقطه مقابل وابسته است.
وقتی شما وابسته اید، به دیگران تکیه می کنید، منتظر اجازه آنها می شوید، قبل از هر تصمیمی می پرسید که نظر آنها چیست، می خواهید همیشه در کنار آنها باشید، و احساسات شما وابسته به اینست که دیگران چه حس و اندیشه ای درباره شما دارند.
اما زمانی که مستقل رفتار می کنید، ریلکس هستید، یک کار را به دلیل اینکه دوست دارید انجام می دهید، به جای اینکه از دیگران بپرسید که چه کنید خودتان تصمیم می گیرید، مشکلی ندارید اگر مدتی دور از بقیه برای خودتان قدم بزنید، و احساسات شما وابسته به اینست که خودتان چه فکری می کنید نه اینکه دیگران چه فکری می کنند.
یک فرد وابسته زمانی که با دوستانش بیرون می رود دائم به آنها می چسبد، منتظر می ماند که اول دیگران سفارش دهند و بعد او تصمیم بگیرد، خیلی زود از حرفهای دیگران دلگیر می شود، همواره به دنبال توجه و اجازه از سوی دیگران است.
از سوی دیگر فرد مستقل با دوستانش به یک میهمانی می رود... دوری در میهمانی می زند تا ببیند چه کسانی آمده اند، احساس راحتی می کند اگر از دوستانش جدا شود و با افراد تازه، وارد گفتگو شود... اگر دلش بخواهد نوشابه سفارش می دهد (این بار منظورم واقعا نوشابه است) یا ممکن است آب سفارش دهد(حتی اگر نوشیدن آب در آنجا مسخره به نظر برسد!!!) و برایش مهم نیست که دیگران چه چیز می نوشند... مهم نیست چه اتفاقی بیافتد او آرام و تحت کنترل باقی می ماند؛ حتی اگر دیگران دستش بیاندازند... و از همه مهمتر، به دنبال توجه و یا اجازه کسی نیست. کار خود را می کند و از هرچه پیش بیاید لذت می برد.
بی تفاوت بودن
بیشتر مردم فقط به نتیجه فکر می کنند. آنها بسیار نگران این هستند که چه پیش خواهد آمد... و در مورد آینده با شک و اضطراب سخن می گویند.
اینگونه افراد همیشه می خواهند بدانند دیگران در مورد آنها چه فکری می کنند، و نگران این هستند که چه کاری انجام دهند تا دیگران از آنها خوششان بیاید. متاسفانه این معمولا نتیجه اش احساس نا امنی است.
شخص بی تفاوت، از سوی دیگر، به دنبال زندگی خود می رود و چیزها را همانطور که هستند می پذیرد. این شخص نسبت به اینکه نتیجه هر موقعیتی چیست، بی تفاوت است.
اگر این شخص مردیست که می خواهد به زنی نزدیک شود، با هرآنچه که پیش خواهد آمد احساس راحتی می کند. اگر طرف مقابل رفتار مهرآمیزی داشت که چه بهتر ... اگر به او کم توجهی کرد، مشکلی نیست... فرقی نمی کند که فرد مورد نظرش پولدار، معروف، و یا زیبا باشد... حتی اگر ابتدا زن به طرف او بیاید و گفتگو را آغاز کند... هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد...
وقتی فقط به نتیجه تمرکز کنید، عجیب و غریب رفتار خواهید کرد.
گیر می کنید، عصبی رفتار می کنید، خودتان را عقب می کشید، منتظرید ببینید دیگران چه می کنند، احساس نا امنی می کنید و دیگران می فهمند که چنین احساسی دارید... و خیلی کارهای دیگر که به هیچ وجه "باحال" نیستند! جذاب هم نیستند.
از سوی دیگر وقتی که نسبت به نتیجه بی تفاوت باشید، شما مثل یک آهنربا خواهید شد که دیگران را به سوی خود جذب می کنید. به ویژه زمانی که می خواهید با فردی از جنس مخالف تعامل کنید. بی تفاوت بودن، بهترین راه نشان دادن احساس امنیت و اتکا به خود است.
شوخ طبع بودن
شوخی یک جادوست.
این برای ما سوال است که چرا ما چیزی را بامزه میدانیم و چرا به آن می خندیم!!!
"گریه برای از دست دادن کسی" بسیار منطقی به نظر می رسد. خوب این اتفاق بدیست و گریه احساسات منفی شما را بروز می دهد.
اما وقتی شخصی را می بینید که به یک درب شیشه ای می خورد چون نمی داند که آنجا دری وجود دارد. و بعد با تعجب اطراف را نگاه می کند. می خندید!!!
خوب حالا این حرف ها چه ربطی به بحث ما دارد؟ خنده و شوخی بسیار جذاب است. باعث می شود مردم حس خوبی در درون خود داشته باشند. آنها می خندند و این احساسات مثبت را در درون آنها فعال می کند. اگر شوخ طبع نیستید، این واقعا مهارتیست که باید بیاموزید. کتاب های طنز بخوانید. فیلم های کمدی نگاه کنید. هر کاری بکنید تا بفهمید که چگونه می توان دیگران را خنداند.
بیشتر آدم های باحالی که من میشناسم بسیار شوخ طبعند و بعضی از آنها در موقعیت هایی فقط می خندند و می خندانند... اگر جوکی را که بارها شنیده اید از زبان آنها بشنوید این بار بیشتر از قبل خواهید خندید...
چه حسی دارید آیا نمی خواهید همیشه با این افراد باشید؟ آیا به نظر شما این آدم ها باحال نیستند؟
اجتماعی بودن
میدانم که به نظر بی ربط می آید ولی بیشتر افرادی که به عنوان "غیر باحال" یا "بیحال" می شناسم، اصلا اجتماعی نیستند.
به نظر می رسد که چیزی در مهارت های اجتماعی این افراد کم است که باعث می شود دیگران فکر کنند این افراد نمی دانند چگونه با دیگران ایجاد ارتباط کنند. ولی آنها تنها نمی دانند چگونه کاری کنند که دیگران در کنار آنها احساس راحتی کنند.
همان کسانی که در دوران مدرسه به زیاد درس خواندن محکوم می شدند(نمی توانم نام واقعیشان را بگویم. خودتان حدس بزنید بی زحمت) و در نهایت هم از دانشگاه های معتبر یا از آنطرف آب! سر در می آوردند.ولی خوب واقعیت این است که این افراد اصلا جذاب نیستند.
مطمئنم می دانید چه می گویم!!!
من نمی توانم در دو سطر به شما بیاموزم که چگونه باحال باشید، اما اگر می خواهید اجتماعی باشید، به اطرافتان دقت کنید، ببینید در دور و بر شما چه می گذرد.
توجه کنید که مردم چگونه لباس می پوشند، چه سرو وضعی دارند، چگونه راه میروند، حرف می زنند... به جزئیات دقت کنید... وقتی شخصی را می بینید بگویید "چه خبر" به جای اینکه " سلام، حال شما خوب است؟ خیلی از دیدن شما خوشبختم"
آیا این همه آن چیزی است که باعث می شود ما "باحال" جلوه کنیم؟
معلوم است که نه..!!!
ولی شروع خوبیست...
اگر بتوانید این مهارت ها را در خود پرورش دهید زندگی برای شما بسیار دلپذیرتر خواهد شد.
من با افراد موفق زیادی صحبت کرده ام از کشور های مختلف و همه آنها یک چیز می گویند... شما باید یاد بگیرید که چگونه باحال باشید . تا بتوانید از زندگیتان لذت ببرید. تا از بودن کنار دیگران لذت ببرید و دیگران برای بودن با شما تلاش کنند... اگر باحال نیستید تنها خواهید ماند و حتی در زندگی مشترک هم به مشکل خواهید خورد.
بسیاری دیگر از مطالبی که در این بلاگ می خوانید و یا خواهید خواند نیز در نهایت تلاش دارند تا شما را "باحال" کنند.
از دیگر مزیت های باحال بودن اینست که به جمع آدم های جدید دعوت می شوید و در آنجا فرصت های خوبی برای پیشرفت خواهید یافت. و در آنجا به جمع های بزرگتر و باحال تر دعوت می شوید و کم کم خواهید دید که اطراف شما پر شده از آدم هایی که باعث موفقیت شما می شوند.
چطور این اتفاق می افتد؟
وقتی شما هنر باحال بودن را بیاموزید، شروع می کنید به جذب آدم ها به سمت خودتان.و آنها می بینند که شما قابل اعتماد و تحت کنترل هستید و شخصیت ثابتی دارید. می بینند که شما می دانید در هر موقعیت چگونه رفتار کنید و با دیگران چگونه برخورد داشته باشید، پس شروع می کنند به معرفی شما به دیگران -به جای اینکه از شما فراری باشند.- و به این ترتیب دایره آدم هایی که شما را می شناسند و به شما اعتماد دارند افزایش می یابد.
می خواهید بیشتر در مورد باحال بودن بدانید...
فکر می کنم اینطور باشد...
مدت زمان زیادی طول کشید تا من این موضوع را کامل درک کنم و در زندگی به کار ببندم...
واقعا نمی توانم بگویم چقدر آرزو داشتم ای کاش وقتی جوانتر بودم این مطالب را کشف می کردم. چند سال طول کشید تا تمام قطعه های این پازل را کنار هم بگذارم تا بتوانم دیگران را به سمت خودم جذب کنم. و در این راه مقدار بسیار زیادی وقت و پول و انرژی صرف شد. ولی در نهایت همه را جمع بندی کردم و حالا در این بلاگ همه را برای شما به اشتراک می گذارم چون نمی خواهم این راه را شما هم طی کنید.
پس مطالب را دنبال کنید و از زندگی خود لذت ببرید. همانطور که خیلی های دیگر دارند این کار را می کنند...
شاد باشید
هانیه